ارسالی: پــویــان (بازنشر)
۲۷ اپریل ۲۰۲۲



تــــولــــد خــورشـیــد

خورشید با تولد گلگون خویشتن

زهدان دردناک زمان را شکاف زد

گنجشک تولد اول بهار را

در حجلۀ زفاف زمستان نوید داد.

هان، ای بهار سبز مهاجر!

دست تو باز باد همیشه

شاید  بلوغ سبز تو

شمشیر خونفشانۀ قحطی را

از گردن خمیدۀ انسان جدا کند.

هرگز من ای بهار!

در فکر سوگنامۀ گل ها نبوده ام

گل با هزار چهرۀ زیبا

شاید حضور ذهن مرا باور کند

اما لبان تشنۀ یک کودک، ای بهار

صد ها هزار خرمن گل را

در چشم من به آتش سوزان بدل کند.

طاعون مرگبارۀ قحطی

هر سو چو اژدهای جگرخون و خشمگین

با چشم پر ز صاعقه بیداد می کند.

اینک من ای بهار!

هرگز سلام سبز ترا، هرگز ای بهار، باور نمی کنم

زیرا که باغبان فرومایه باغ را

در حجلۀ زفاف فواحش جهیز داد.

آنجا که خرس های مهاجم

با شست پا بکارت قانون را

صد جا دریده اند.

ای آخرین بهار غم انگیز

یک شب بگوش صاعقه افروز ابر و باد

در خلوت فرشتۀ باران

از لاله های دشتی بی آب قصه کن

از ماهیان تشنه تر از سنگ - از سنگ های سوخته

از چشمه های خشک

از قصه های داغ گلو های تشنه زاد

شاید حضور باد و ابر

با انفجار صاعقه، باران را

یک شب به مهمانی گل ها رها کند.

تا ماهیان تشنه تر از سنگ را

تا سنگ های داغ و گلو های تشنه را

یک یک به میهمانی باران صدا کند.

باران ببار! وقت سفر نیست

هرگز من از تو قصه نخواهم گفت

تا سر به سنگ کوه نسائی – وان کشته های

بی کس و عریان را

وان چشم های خونگرفتۀ جامد را – با قطره

های اشک نشوئی...

باران، تو از قبیلۀ مائی

بگذار ماهیان طلائی تشنه را

یک شب درونِ چشمه باران شنا کنند.

و آنجا رفیق وار

یک دست و یک صدا

افرشتۀ سپید رهائی را

از کوچه های گمشدۀ شب صدا کند.

۲۶ اپریل ۲۰۲۰

***


برگرفته: از "ندای آزادی" ساما، دورۀ اول، شماره پنجم و ششم، حمل و ثور ۱۳۶۰ش/ اپریل و می ۱۹۸۱م.